بچه گربه
چند روز پیش توی باغچه جلوی مغازه یه بچه گربه پیدا کردم که حال و روز خوشی نداشت حسابی کتک خورده بود رفتم واسش شیر خریدم و بهش دادم خورد جون گرفت و رفت .بعدش هر روز ظهر می امد جلوی در و میو میو می کرد منم واسش یه مقدار غذا میذاشتم توی ظرف و بهش می دادم تا اینکه سه روز پیش اصلا اشتها نداشتم ظرف غذا را درش را بستم و گذاشتم توی باغچه اصلا حواسم هم نبود که در ظرف را که بستم بچه گربه نمیتونه درش را باز کنه .تا ساعت چهار خبری از بچه گربه نشد .همینطور که وایستاده بودم پشت شیشه و به خیابان نگاه میکردم دیدم یه پسر جوانی اومد و رد شد اما دوباره برگشت یه نگاهی به اطراف انداخت رفت توی باغچه ظرف غذا را برداشت و همینطور که میرفت داشت غذا میخورد ....نمیدونم چرا اون موقع نتونستم تکون بخورم همینطور خشکم زد یه حال عجیبی بهم دست داد ولی بیشتر شرمنده شدم خیلی خیلی شرمنده
من ان ایرانم را می خواهم:ایران تهی از فقر ..تهی از رنج...ایرانی که در ان کلمه ی درد بیگانه باشد
چهارشنبه 28 دی 1390 - 11:05:35 AM