×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم
× ///////////////////////////////////
×

آدرس وبلاگ من

alester.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/alester

ای بینوا درخت

ای بینوا درخت
کز یاد اسمان و زمین ...هر دو ...رفته ای
ایا در انتظار بهاری مگر هنوز ؟
مرغان برگ های تو یک یک پریده اند
ایا خبر ز خویش نداری مگر هنوز ؟
این عنکبوت زرد که خورشید نام اوست
دیگر میان زاویه برگ های تو
تاری ز روزهای طلایی نمی تند
دیگر نگین ماه بر انگشت شاخه هات
سوسو نمی کند
چشمک نمی زند
دیگر درون جامه سبزی که داشتی
ان اشیان کوچک گنجشک ها باغ
چون دل نمی تپد
ان روز اشیان انان دل تو بود
ایا بر او چه رفت که دیگر نمی تپد ؟
این دل نشان هستی بی حاصل تو بود
مرغان برگ های تو در اتش خزان
یکباره سوختند و به پای تو ریختند
گنجشک های در به در از اشیان خویش
همراه باد و برگ به صحرا گریختند
اما تو ای درخت تو ای بینوا درخت
چون مرده برهنه پوسیده استخوان
برگور بی نشانه ی خویش ایستاده ای
بنگر که هر چه داشتی از دست داده ای
بنشین که بعد از این
دیگر به خنده لب نگشاید شکوفه ای
زیرا به روی هیچ لبی جای خنده نیست
بنشین که بعد از این
دیگر ز لانه پر نگشاید پرنده ای
زیرا که در حباب فلزین اسمان
دیگر هوا نمانده و دیگر پرنده نیست
ای بینوا درخت
ایا خبر ز خویش نداری هنوز هم ؟
از یاد اسمان و زمین ..هردو ..رفته ای
ایا در انتظار بهاری هنوز هم ؟
 
دوشنبه 16 آبان 1390 - 11:45:11 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://khamoshiii.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 26 آبان 1390   8:33:29 PM

کلمات ! جمله ها ! بدادم برسید 

باید بریزم  بیرون این آتش در سینه ام

سوختن را باور نمودم با همه جان و وجودم

بدادم رسید بدادم برسید

http://avayeshab.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 19 آبان 1390   5:05:07 PM

جاودان بمان ای شب

حس با شکوه ماندن من

روح پروانه ای تو

آن سوی بوم شکسته ای از عشق

خشکیده ای اما می خزد

تو که بیناتر از منی

و دانا تر از احساس به سکوت نشسته خود

آرام باش و بدان

به یادت

به نامت

با ذکر ته مانده ای از صداقت حرفهایمان

در سیلاب نگران گذشته

http://khamoshiii.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 18 آبان 1390   9:31:04 PM

امشب در آرزوی تو خواهم مرد

ونخواهی دانست  که ترا تا به کجا می خواستم

http://avayeshab.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 17 آبان 1390   4:44:03 AM

تو قامت بلند تمنایی ای درخت

همواره خفته است در آغوشت آسمان

بالایی ای درخت

دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار

زیبایی ای درخت

وقتی كه بادها در برگ های در هم تو لانه می كنند

وقتی كه بادها گیسوی سبز فام تو را شانه می كنند

غوغایی ای درخت

وقتی كه چنگ وحشی باران گشوده است

در بزم سرد او

خنیاگر غمین خوش آوایی ای درخت

در زیر پای تو

اینجا شب است و شب زدگانی كه چشمشان

صبحی ندیده است

تو روز را كجا خورشید را كجا

در دشت دیده غرق تماشایی ای درخت

چون هراز رشته تو با جان خاكیان

پیوند می كنی

پروا مكن ز رعد

پروا مكن ز برق كه بر جایی ای درخت

سر بركش ای رمیده كه همچون امید ما با مایی این یگانه و تنهایی ای درخت